وب سایت مهدی جمشیدی

حقوق
وب سایت مهدی جمشیدی

در این گذرگاه ثانیه ها، چشمانم برای شوق دیدارت، روشنایی ها را به حافظه می سپارد.

+ مشاوره حقوقی +

اینستاگرام
instagram.com/jamshidi_7
.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

حجت الاسلام مهدی جمشیدی
مهدی جمشیدی
شماره تماس
اینستاگرام مهدی جمشیدی
اینستاگرام
اینستاگرام مهدی جمشیدی
تبلیغات
طراحی سایت

۱ مطلب در دی ۱۳۸۹ ثبت شده است

«دولت سازندگی»، آغازگر روندهای سکولاریستی در تدبیر جامعه بود، از آن سو، «دولت اصلاحات» با شفافیّت و صراحت افزون‌تر، سکولاریسم را در ساحت توسعه‌ی سیاسی دنبال کرد.


١- امام خمینی (ره) از آغازین سال‌های شکل‌گیری نهضت اسلامی برضدّ نظام شاهنشاهی، هدف و مطالبه‌ی خویش را آشکارا بیان نمود: «برقراری حکومت عدل اسلامی». اما ایشان استقرار نظام سیاسی مبتنی بر شریعت اسلامی را هدف غایی خود قلمداد نمی‌کردند، بلکه آن را به مثابه بستر و زمینه‌ای برای گسترش باورها، ارزش‌های اسلامی و وصول انسان به مقام قرب الهی می‌انگاشتند. از این رو، جوهر و ماهیّت انقلاب اسلامی را «تعالیم و حقایق اسلامی» تشکیل می‌داد. در دوران نهضت اسلامی امام خمینی (ره) در دهه‌های 40 و 50 شمسی، این نهضت به سبب ماهیت و آرمان خود، از سوی «سه جبهه‌ی معارض» تهدید می‌گردید:
 
اول) «رژیم طاغوت» که به تحقق پیوستن نهضت اسلامی را مترادف با انحلال خود می‌شمرد.
 
دوم) «جریان‌های فکری و سیاسی لیبرالیستی و مارکسیستی» که تفکر اسلامی را بر نمی‌تابید و خواهان برقراری یک نظام سیاسی سکولار (متمایل به راست یا چپ اعتقادی) بودند.
 
سوم) «قدرت‌های بیگانه» که سالیان متمادی، بساط سلطه‌ی خود را در ایران پهن کرده و قلدرمآبانه، مطامع اقتصادی و منافع سیاسی خود را جست‌وجو می‌کردند، دریافته بودند که نهضت اسلامی، سر سازگاری و تمکین نخواهد داشت و به سیطره‌ی آن‌ها پایان خواهد داد. نهضت اسلامی با رهبری پیامبرگونه‌ی امام راحل، بیداری مؤمنانه‌ی مردم ایران و امدادهای غیبی، سرانجام توانست سه جبهه‌ی معارض یاد شده را پشت سر گذارده و طرحی نو درافکند.
 
٢- پیروزی نهضت اسلامی و وقوع انقلاب اسلامی به معنای عبور همیشگی از تنگناها، چالش‌ها و آزمون‌های   نفس گیر نبود، بلکه با مستقر گردیدن نظام سیاسی مبتنی بر دین، فصل تازه‌ای از ستیزها و کشمکش‌ها آغاز گردید. جریان مارکسیستی به سرعت از انقلاب فاصله گرفت و به خط مقدّم معارضین پیوست. این جریان، با تکیه بر ترورهای هدف‌مند یا کور، گزندها و جراحت‌های عمیق و پردوامی را بر پیکر انقلاب وارد ساخت. در آن سو، جریان لیبرالیستی ـ که درخوش بینانه‌ترین تحلیل‌ها، تنها نقش اندکی درتحقق انقلاب اسلامی ایفا کرده بود ـ عهده‌دار تشکیل دولت موقت شد، اما به تدریج که ماهیت التقاطی و غربزده‌ی خود را آشکار ساخت، از قطار انقلاب پیاده شد.
 
قدرت‌های بیگانه به ویژه آمریکا نیز، پس از آن که دریافتند انقلاب مردم ایران نه تنها در امتداد زیاده طلبی‌ها و سیطره جویی‌های آن‌ها قرار ندارد، بلکه قصد ایجاد سنگرهای مبارزه و مقاومت جهانی در برابر دولت‌های مستکبر را دارد؛ توطئه‌گری‌های براندازانه را در دستور کار خود قرار دادند. برجسته‌ترین طرح شیطانی آنان، رقم زدن جنگ تحمیلی 8 ساله بود که هدفی فروتر از برافکندن نهال انقلاب اسلامی دنبال نمی‌کرد. ولی تجربه نشان داد که رویارویی نظامی و پنجه درافکندن با نسل انقلاب اسلامی و فرزندان امام خمینی (ره) در عرصه‌ی «جنگ سخت»، از همان ابتدا، طرحی خام و نسنجیده بوده که نتیجه‌ای جز فربه ساختن بنیه‌ی انقلاب در پی نخواهد داشت.
 
رویداد مهم دیگر، پیدایش نوعی «دگردیسی فکری» و «تحول اعتقادی» در پاره‌ای از نسل اول و نسل دوم انقلاب اسلامی بود.
 
٣- در سال‌های پایانی دهه‌ی 60 و پس از پایان یافتن جنگ تحمیلی، دو رویداد تعیین کننده و آینده پرداز، پا به عرصه‌ی وجود گذاشتند:
 
اول) قدرت‌های بیگانه و به خصوص دولت آمریکا، پس از ناکامی در صحنه‌ی نبرد سخت و رویارویی نظامی، ساحتی دیگر را برای از پا درآوردن انقلاب اسلامی برگزیدند؛ ساحت «فرهنگ». در همین برهه بود که مقام معظم رهبری با هوشیاری و باریک بینی امام گونه‌ی خویش، این واقعیت نامحسوس و نوپدید را دریافت و زبان به انذار گشود. ایشان با تعبیر «شبیخون فرهنگی» بر این نکته اصرار ورزیدند که دشمن، از نبرد و ستیز نا امید نگشته و بی‌کار ننشسته و دست دوستی به سوی انقلاب دراز نکرده، بلکه به عرصه و قلمرو دیگری برای جدال و تضادّ روی آورده است. در این طرح، انقلاب به صورتی خزنده و فرسایشی، از درون پوک و تهی می‌شود؛ یعنی باورها و ارزش‌های اسلامی و انقلابی که رمز پیروزی این انقلاب بودند، به تدریج، منزوی و مطرود می‌شوند و ارزش ستیزی، بی‌اعتقادی و اباحی‌گری جایگزین آن‌ها می‌گردد. در نتیجه، انقلاب همچون درختی آفت زده و رنجور، به آسانی بر خاک نیستی و نابودی می‌افتد. رهبر معظم انقلاب، توان بسیاری را صرف قبولاندن این واقعیت مخاطره آمیز به مسؤولان و توده‌های مردم کردند تا انقلاب اسلامی ـ این میراث گران‌سنگ امام راحل و شهدا ـ از دست نرود.
 
دوم) رویداد مهم دیگر، در دورن جامعه‌ی ایران به وقوع پیوست و مبدأ و منشأ تحولات عمیقی گردید که در دهه‌های بعدی، نظام اسلامی را با چالش‌ها و تلخی‌های بسیاری روبه‌رو ساخت. این رویداد، پیدایش نوعی «دگردیسی فکری» و «تحول اعتقادی» در پاره‌ای از نسل اول و نسل دوم انقلاب اسلامی بود. کسانی که یا در وقوع انقلاب اسلامی، مشارکت چشم‌گیر داشته و رنج‌ها و دشواری‌هایی را در این مسیر به جان خریده بودند و یا در عرصه‌ی دفاع مقدس، از خود رشادت و ایثار نشان داده بودند، اینک به دلایلی، گذشته را به فراموشی سپرده و اسیر استحاله‌ی معرفتی شده بودند. موقعیت نظری این افرادچنان بود که نه می‌توانستند خود را تابع اصالت‌های بنیادی انقلاب سازند و نه می‌خواستند در صف ضدّ انقلاب درآیند. از این رو، «هویت التقاطی و چند پاره» یافتند. آن‌ها دگردیسی خود را با این شبه استدلال توجیه کردند که انقلاب بنا بر اقتضائات و الزامات زمانه‌ی نو، محتاج «تجدید نظر» است و می‌بایست قرائتی دگراندیشانه از خط انقلاب و راه امام(ره) ساخت و پرداخت. وسعت این تحول‌طلبی نشان می‌داد که انقلاب می‌باید منقلب گردد، حال آن که با تعبیر «اصلاح» و «اصلاحات»، ابعاد واقعی این جریان قدری در لفافه، پنهان ماند.
 
در ابتدا، تجدید نظرطلبان در بخش‌هایی از دولت سازندگی رسوخ یافته و طرح‌ها و غایات خود را تعقیب کردند، ولی با استقرار «دولت اصلاحات»، پهنه‌ای بسیار فراخ برای جولان دهی خویش فراهم دیدند. به این سبب، در برهه‌ی حاکمیت دولت اصلاحات، گفتمان اصیل انقلاب اسلامی و ارزش های مندرج در آن، به حاشیه کشانده و مهجور شدند.
 
آن‌ها دگردیسی خود را با این شبه استدلال توجیه کردند که انقلاب بنا بر اقتضائات و الزامات زمانه‌ی نو، محتاج «تجدید نظر» است و می‌بایست قرائتی دگراندیشانه از خط انقلاب و راه امام(ره) ساخت و پرداخت. وسعت این تحول‌طلبی نشان می‌داد که انقلاب می‌باید منقلب گردد، حال آن که با تعبیر «اصلاح» و «اصلاحات»، ابعاد واقعی این جریان قدری در لفافه، پنهان ماند.
 



٤-دیری نپایید که لایه‌های ناپیدای تفکر تجدید نظر طلبانه آشکار گردید و ناکارآمدی و عجز گفتمان اصلاحات از تدبیر جامعه، بر افکار عمومی واضح شد. تنش طلبی مستمر اصلاح طلبان، گام های بلند آن ها را در مسیر ارزش زدایی و ارزش ستیزی، غفلت از اولویت های جامعه‌ی ایران و در صدر قرار دادن علایق روشنفکرانه و سیاست بازانه، وانهادن معیشت عمومی به حال خویش و... سبب گردید که توده‌های مردم میان غایات خود و غایات اصلاح طلبان، فاصله و شکافی بس وسیع بیابند و به زودی از آن ها روی گردانند. برجسته ترین نمود این روگردانی، برگزیده شدن «گفتمان عدالت خواهانه و اسلام مدار» در انتخابات ریاست جمهوری در سال ١٣٨٤ بود. در این انتخابات، جریان‌ها و گفتمان‌های اصلی سیاسی در کشور، هر یک به طور مستقل نامزدی را به عرصه آوردند و تمام تلاش خویش را مصروف برگزیده شدن او کردند، اما حاصل انتخابات چنان شد که شگفتی بسیار آفرید. توده‌های مردم پس از سرخوردگی از طیف‌های مختلف گفتمان سازندگی و گفتمان اصلاحات، این بار به گفتمانی که بیش‌ترین همخوانی و همسویی را با گفتمان اصیل انقلاب اسلامی و تفکر امام خمینی (ره) داشت روی آوردند.
 
اما به قدرت رسیدن این گفتمان، آغاز رقم خوردن صفحاتی تازه و باورناپذیر از تاریخ انقلاب را به دنبال داشت. دولت نهم به دلیل عناصر و ذاتیات گفتمانی خویش، به صورت مستقیم در تضادّ با دو حوزه‌ی قدرت قرار گرفت:
 
اول) در عرصه‌ی خارجی، ظلم ستیزی و رویارویی با خوی زورمداری دولت های مستکبر، سبب شدت یافتن تهاجمات و اقدامات تخریبی آن‌ها گردید. موضع تهاجمی و ابتکار عمل انقلابی در قلمرو سیاست خارجی و سیاست جهانی، بر خشم استکبارگران افزود و آن‌ها را به تکاپویی ذلیلانه واداشت.
 
دوم) در عرصه‌ی داخلی، مرزبندی‌های سیاسی قدری تغییر یافت و آرایش سیاسی تازه‌ای پدیدار گشت. در این آرایش جدید، «موافقت یا مخالفت با دولت نهم»، معیار شکاف بندی میان نیروها و جریان سیاسی شد به گونه ای که برخی رقبای دیروز، به منظور از پا درآوردن این دولت، در صف واحد قرار گرفته و ساز مخالف خوانی و توطئه پردازی را کوک کردند. بخش‌های مختلف این جبهه‌ی سیاسی، به دلایل گوناگونی به یک‌دیگر پیوسته و دولت قانونی مستقر را به چالش طلبیدند:
 
الف) برخی با روی کار آمدن دولت نهم، امکان حضور خود را در قدرت سیاسی منتفی می‌دانستند؛ زیرا در نقطه‌ی مقابل و متضّاد گفتمان این دولت قرار داشتند.
 
ب) برخی که یا خود دارای توان و توشه‌ی نامشروع اقتصادی بودند و یا با مافیای اقتصادی، سروسرّی داشتند؛ رویکرد عدالت‌خواهانه و فساد ستیزانه‌ی دولت نهم را برباد دهنده‌ی ثروت‌های باد آورده‌ی خود دیدند و به روشنی دریافتند که با تداوم یافتن این دولت در قدرت سیاسی، نه تنها مجالی برای فربه شدن نخواهند داشت، بلکه آن‌چه را که حاصل دست اندازی آنان به بیت المال و قانون شکنی بود نیز در معرض تهدید و رسوایی قرار گرفته است.
 
تنش طلبی مستمر اصلاح طلبان، گام های بلند آن ها را در مسیر ارزش زدایی و ارزش ستیزی، غفلت از اولویت های جامعه‌ی ایران و در صدر قرار دادن علایق روشنفکرانه و سیاست بازانه، وانهادن معیشت عمومی به حال خویش و... سبب گردید که توده‌های مردم میان غایات خود و غایات اصلاح طلبان، فاصله و شکافی بس وسیع بیابند و به زودی از آن ها روی گردانند.
 


ج) افراد خاص و شناخته شده‌ای نیز بودند که برانگیزاننده‌ی عمده‌ی آن‌ها در راستای ضربه زدن به دولت و برانداختن آن، حسادت و کینه جویی شخصی بود. حسادت‌ها وحقارت‌های به جا مانده و رسوب کرده در عمق وجود این افراد از نتایج به دست آمده‌ی انتخابات ریاست جمهوری، به مرور عفونی‌تر و متورم‌تر گردید و در آستانه‌ی انفجار قرار گرفت.
 
 د) گروهی نیز بی‌پروا، در پی استحاله‌ی نظام از درون بودند و قصد داشتند پروژه‌ی ناتمام اصلاحات را در گذار از حکومت دینی به حکومت سکولار تحقق بخشند.
 
٥- مخالفان داخلی دولت نهم در آستانه‌ی انتخابات ریاست جمهوری سال ١٣٨٨، گزینه‌هایی را طراحی کردند:
 
گزینه‌ی نخست؛ این بود که فردی را متناسب با مطالبات خویش برای نامزدی در این انتخابات معرفی کنند تا به صورت قانونی و با پشتوانه‌ی رأی مردمی، دوباره به قدرت سیاسی باز گردند و روی گردانی مردم از دولت نهم را دال بر خطا و ناصواب بودن راه طی شده بدانند.
 
گزینه‌ی دوم؛ این بود که چنان‌چه نظرسنجی‌های معتبر در آستانه‌ی انتخابات نشانگر برتری رقیب بود، بیش‌تر بر «تقلب در انتخابات» تأکید کرده و پس از برگزاری انتخابات و واگذاردن نتیجه‌ی انتخابات به طرف مقابل، بی‌درنگ بر وقوع تقلب صحه گذارده و هواداران گفتمان خویش را به حضور در خیابان ها، اغتشاش و درگیری دعوت کنند. کنشگران عرصه‌ی داخلی که تیغ ستیز با دولت نهم را از نیام برآورده و از هر مجال و میدانی برای زخم کشیدن به سیمای آن بهره می‌گرفتند اما ناکام و عاجز می‌ماندند، از چندین ماه پیش از انتخابات، همواره بر طبل احتمال وقوع تقلب در انتخابات کوفتند و حتی کمیته‌ی صیانت از آرا تشکیل دادند تا زمینه‌ی روانی و فکری لازم را در افکار عمومی برای زمانی که می‌باید این ادعا را اثبات شده و مشخص معرفی کنند، فراهم کرده باشند.
 
سرانجام، گزینه‌ی نخست تحقق نیافت و نظرسنجی‌ها از شکست آن‌ها در انتخابات حکایت کرد و این حکایت، پس از برگزاری انتخابات، تصدیق گردید. بنابراین، گزینه‌ی دوم در دستور کار قرار گرفت و به هزار و یک زبان، افسانه‌ی تقلب در انتخابات در گوش افکار عمومی فریاد زده شد و متأسفانه، بخش‌هایی از توده‌های مردم که از بصیرت بی‌بهره بودند، فریب دغل بازی خواص دنیاطلب و ریاست جو را خورده و افسانه را واقعیت انگاشتند. به این ترتیب، فتنه‌ای مهلک پدیدار گشت و جامعه‌ی ایران دست‌خوش التهابی عمیق گشت.
 
از دیگر سو، قدرت‌های سلطه طلب خارجی نیز بستر را برای مقاصد خود مساعد یافتند و تلاش کردند تا از بستر فراهم آمده از سوی مخالفان داخلی دولت نهم، به بهترین شکل بهره برند و نظام اسلامی را به مرداب براندازی از راه «انقلاب مخملین» افکنند. در واقع، کنشگران داخلی فتنه، «موج سازی» کردند و قدرت‌های بیگانه، دست به «موج سواری» زدند.
 
٦- «فتنه» یکی از کلید واژه‌های ادبیات اسلامی است که دارای معنای مشخصی است. آن گاه که در جنگ میان «اهل حق» و «اهل باطل»، شفافیّت مرزها از میان می‌رود و فضا آن ‌چنان غبارآلود می‌گردد که چشم‌ها از دیدن حقیقت و دریافت آن باز می‌مانند، گفته می‌شود که فتنه روی داده است. در حوادث فتنه‌گون، تنها «اهل بصیرت» اند که می‌توانند به درستی، حقیقت را دریابند و گرفتار کج روی و لغزش نگردند.
 
سرانجام، گزینه‌ی نخست تحقق نیافت و نظرسنجی‌ها از شکست آن‌ها در انتخابات حکایت کرد و این حکایت، پس از برگزاری انتخابات، تصدیق گردید. بنابراین، گزینه‌ی دوم در دستور کار قرار گرفت و به هزار و یک زبان، افسانه‌ی تقلب در انتخابات در گوش افکار عمومی فریاد زده شد.
 


عللی با در کنار یک‌دیگر قرار گرفتن، سبب شدند که این ماجرا رنگ «فتنه» بپذیرد و اسباب آزمونی دشوار شود:
 
اول) یک «دروغ»، آن قدر تکرار و تکرار شد که به تدریج، در افکار عمومی نشست کرد و به یک «واقعیت» مبدّل گشت و آن دروغ «تقلب در انتخابات» بود.
 
دوم) در دو سوی ماجرا، «نیروها و گروه‌های انقلاب» قرار داشتند، نه بیگانگان و ضدّانقلاب‌ها؛ هریک از دو طرف، مدعی وفاداری نسبت به انقلاب اسلامی و قرار داشتن در خط امام (ره) بودند. حال آن که بر اهل بصیرت روشن است که هر سخن و ادعایی، دلیل منطقی می‌طلبد و صرف ادعای وقوع تقلب در انتخابات و یا پیروی از راه امام (ره) کفایت نمی‌کند.
 
در این فتنه، خواص و نخبگان دنیا طلب توانستند با توطئه چینی، فریب‌کاری، تحریف و تحریک، عوام بی‌بصیرت را به دنباله روی از خویش وادارند و آن‌ها را به پهنه‌ی رویارویی با نظام اسلامی بکشانند.
 
٧- از حیث فرهنگی، عللی دیرینه و بعید در وقوع این فتنه، به چشم می‌خورد. یکی از حلقه‌های اصلی علل فرهنگی را باید در «گفتمان دولت‌های پس از دفاع مقدس» جست. «دولت سازندگی»، آغازگر روندهای سکولاریستی در تدبیر جامعه بود، آن چنان که توسعه‌ی اقتصادی بی‌اعتنا به «عدالت» و «ارزش‌ها» را آرمان خود انگاشت. از آن سو، «دولت اصلاحات» با شفافیّت و صراحت افزون‌تر، سکولاریسم را در ساحت توسعه‌ی سیاسی دنبال کرد و از «ایدئولوژی زدایی» و «لیبرال دموکراسی» سخن گفت. پرواضح است که چنین دولت‌هایی چگونه بر فرهنگ عمومی و ذهنیّت توده‌های مردم تأثیر خواهند نهاد و چگونه در امتداد «انحراف نظری و عملی از ایدئولوژی انقلاب»، گام‌های بلند و پرشتابی برخواهند داشت.
 
در طول 16 سال حاکمیّت گفتمان‌های سازندگی و اصلاحات و استقرار داشتن دولت‌های آن‌ها در متن ساختار سیاسی، عناصر کانونی گفتمان انقلاب اسلامی و امام راحل (ره) رنگ باخت و زدوده شد. اگر امام راحل (ره) بر مفاهیم گفتمانی هم چون «عدالت»، «محرومان و مستضعفان»، «زهد»، «آخرت گرایی»، «بندگی»، «خدا محوری»، «تهاجم به استکبار جهانی»، «مکتب اسلام» و... اصرار می‌ورزید؛ در گفتمان سازندگی مفاهیم دیگری هم چون «رشد و توسعه‌ی اقتصادی»، «رفاه زدگی»، «دنیا طلبی»، «افزون خواهی»، «تعامل با استکبارگران» و... از متن تفکر و عملکرد دولت‌مردان برخاستند؛ و در گفتمان اصلاحات نیز، «آزادی اباحی گرانه»، «خود محوری»، «اکثریت سالاری»، «تعامل با سلطه جویان»، «ایدئولوژی زدایی از ساختار سیاسی» و ... جایگزین گفتمان انقلاب گردیدند.
 
این رویکردها، بر پاره‌ای از توده‌های مردم اثر نهاد، ذهن و ذائقه‌ی فرهنگی و سیاسی آن‌ها را از آن‌چه که مطلوب انقلاب اسلامی بود دور ساخت. این پاره از توده‌های مردم بودند که نقش سیاهی لشکر در فتنه‌ی ‌اخیر به آن‌ها واگذار شده بود.
 
واقعیت این است که چنان‌چه در دهه‌های پیشین، عرصه‌ی «فرهنگ»، جدّی و تعیین کننده قلمداد می‌شد و در راستای بسط فرهنگ و ارزش‌های اسلامی و تقویت باورهای دینی، اقدامات و فعالیت‌های حقیقی و عمیق به انجام می‌رسید، امروز افکار عمومی از استقامت و پایداری بیش‌تری در برابر شبهه افکنی‌ها و فتنه جویی‌های داخلی و خارجی برخوردار بود و طراحی‌های فتنه‌گرانه، قادر نبودند نظام اسلامی را به مخاطره افکنند و فرصت‌ها را به تهدید مبدّل سازند.
 
«ایمان دینی و وفاداری انقلابی مردم» یکی از بزرگ‌ترین سرمایه‌های فرهنگی و معنوی نظام اسلامی است. به واسطه‌ی همین سرمایه بود که نظام توانست از عهده‌ی جنگ تحمیلی 8 ساله برآید و از بحران‌ها و چالش‌های پس از آن نیز به سلامت عبور نماید. از این رو، تقویت و تعمیق این سرمایه‌ی الهی، به صورت مستقیم به افزایش ضریب امنیت ملی و مقاومت سیاسی و روانی نظام اسلامی می‌انجامد.
 
«فتنه» یکی از کلید واژه‌های ادبیات اسلامی است که دارای معنای مشخصی است. آن گاه که در جنگ میان «اهل حق» و «اهل باطل»، شفافیّت مرزها از میان می‌رود و فضا آن ‌چنان غبارآلود می‌گردد که چشم‌ها از دیدن حقیقت و دریافت آن باز می‌مانند، گفته می‌شود که فتنه روی داده است.
 



٨- جنگ‌ها از نظر نوع عرصه و پهنه، دو گونه‌اند: «جنگ سخت» که عرصه‌ی آن میدان نظامی است و «جنگ نرم» که عرصه‌ی آن، میدان فرهنگ، سیاست و تفکر است. به جز این، از لحاظ پیچیدگی شرایط فکری و اعتقادی جنگ، می‌توان «موقعیت فتنه‌گون» را شناسایی کرد که در آن، فضای جنگ به شدت مه آلود و مبهم است. وضعیتی که در برهه‌ی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ١٣٨٨ نمایان گشت، ترکیبی از «جنگ نرم» و «موقعیت فتنه‌گون» بود.
 
یکی از عواملی که به ابزاری مناسب برای پیش ‌برد جنگ نرم تجدیدنظرطلبان داخلی و قدرت‌های بیگانه برضدّ انقلاب اسلامی تبدیل شد، «علوم انسانی غربی» بود. علوم انسانی برخلاف علوم طبیعی، به صورت آشکار و پنهان از «ارزش‌ها و باورهای غربی» برمی‌آیند اما با این حال به نام «علم»، خصوصیتی فراگیر و جهان شمول یافته‌اند. امام خمینی(ره) از آغاز انقلاب از خطر «استحاله‌ی فکری» نسل جوان به واسطه‌ی آموزش علوم انسانی غربی در دانشگاه‌ها آگاه بود و به همین مناسبت، فرمان «انقلاب فرهنگی» و خلق «علوم انسانی اسلامی» را صادر کردند. با وجود این، در طول دهه‌های گذشته، هیچ‌گاه اتفاق جدّی و وسیعی صورت نپذیرفت و هم‌چنان، علوم انسانی با تمامی مضامین و مفاد سکولاریستی و غربی‌اش در نظام دانشگاهی ما تدریس می‌شود.
 
بخش گسترده‌ای از نخبگان و دانشگاهیان نسل اول، دوم و سوم انقلاب در طول دهه‌های گذشته تا امروز، به دلیل تماس معرفتی با نظریه‌های مندرج در این علوم، از معارف و ارزش‌های اسلامی دست شسته و به غرب و ارزش‌های غربی روی آورده‌اند. بسیاری از پروژه‌های کلان فرهنگی و سیاسی که از سوی نخبگان فکری جامعه مطرح شده‌اند، در همین امتداد فهم‌پذیر هستند: «قبض و بسط تئوریک شریعت»، «گوهر و صدف دین»، «تعدد قرائت ها از دین»، «سکولاریزاسیون»، «دموکراتیزاسیون» و... . سعید حجاریان، مغز متفکر گفتمان اصلاحات، به صراحت از تأثیرپذیری عمیق خود از نظریه‌های علوم انسانی غربی سخن به میان آورده و تأکید کرده که به ساختار و تحولات جامعه‌ی ایران از زاویه‌ی همین نظریه‌های غربی می‌نگریسته است. در این فضای معرفتی، جامعه‌ی ایران یک جامعه‌ی «در حال گذار از سنت به مدرنیته» است. از این رو، تمام دگرگونی‌ها و کشمکش‌ها را باید در این چارچوب نظری، تفسیر و تحلیل کرد. حال آن که گفتمان انقلاب اسلامی، وجود غرب را به چالش طلبید و راه دیگری را به روی بشریت گشود.
 
علوم انسانی غربی، ذهنیت بخش وسیعی از نخبگان فکری و دانشگاهی ما را به تصرّف خویش درآورده و این به صورت طبیعی، فرهنگ عمومی جامعه و توده‌های مردم را نیز متأثر می‌سازد. باید بپذیریم تا زمانی که علوم انسانی غربی را مصرف و تکرار می‌کنیم، در حقیقت، غرب و ارزش‌های آن را در درون مرزهای معرفتی خود، بازتولید و تکثیر می‌کنیم و با دست خویش، بر فربهی و فراخی دشمن می‌افزاییم. برخی از نخبگانی که حوادث فتنه‌گون سال ١٣٨٨ را طراحی و هدایت کردند، به این واقعیت اذعان نموده‌اند. باید هرچه زودتر، چاره‌ای برای علوم انسانی اندیشید و البته، چاره همان است که امام راحل (ره) بر آن اصرار ورزیدند؛ یعنی تولید «علوم انسانی اسلامی» که متناسب با فرهنگ و تفکر اسلامی و برخاسته از نیازها و الزامات کنونی جامعه‌ی ایران باشد.(1)

1- مهدی جمشیدی، پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و کارشناسی ارشد جامعه شناسی انقلاب اسلامی


۳۰ دی ۸۹ ، ۱۵:۳۳
مهدی جمشیدی